گلــوی جسورِ رنــگ

مقاله ی خشایار فهیمی، با عنوان «گلــوی جسورِ رنــگ»، دو هفته نامه تندیس، ویژه هشتمین نشست پژوهشی هنر، دهمین نکوداشت استاد جلیل ضیاءپور، نگارخانه برگ، ۱۹ آبان ماه 1388

و همه در خاموشی‌ی یک حیات درخشیدید1 (هوشنگ ایرانی)

همیشه ایسم‌ها در نقّاشی‌ ایست کرده‌اند ـــ مَقرّ. یعنی در هوای تجسّم عمیق‌تر نفَس کشیده‌اند؛ که مثلن در ذات‌ترَست یا در تو ابتدایی‌تر.

پس: بر نقّاش، جسارت، رسالتَ‌ست؛ یا جای‌گزینِ نو ‌بودن‌َش.

جلیل ضیاءپور، پیامبرِ مدرنیسم در نقّاشی‌ی معاصر، وجهی از طلوع را شرقی خاست‌- دید، که از دَرک می‌پرید؛ و فکر کرده بود: درَک؛ وقتی که گفت: «در هنرِ نو، فقط قانونِ نو فرمان‌روایی می‌کند.»2

انگار کهنگی‌ی تار را تاریخ کرده است؛ که چشم در افق می‌کرد و عمودی می‌دید؛ و می‌دید: شتابِ عبور، مرور را پس‌ می‌زند و هلاک.

همیشه آن‌که در صفِ پیش می‌رود، پیش‌ می‌رود؛ و این یعنی جان؛ که در مرتعِ اثر هیجان را رام می‌کند و نام می‌شود ـــ امضاء. که نام، نمایشِ توست و سکّو می‌شود برای بال؛ شبیه وقتی نوشت: «هیچ خاهشی جلوتر از خاهشِ زمانِ خود نمی‌تواند باشد.»3

پس؛ در زمانی را بر زمانی کرد؛ که آن محاطِ در این می‌مانَد؛ مثلِ باتلاق‌ها، که فرو و رفتنَ‌ست ـــ او همیشه اوّلی را فرا کرده است و بعدی را فرار.

ـــ فکر کرده‌ام: در بیمار چیزی‌ هست که در بیماری نیست: جمع؛ مثلِ رنگ در روانِ رنگ.

پس تو تنها نیست: ها است.

در خاندن، فرق‌ها جمع می‌شوند: محدود؛ که سِیر را طبیعیَ‌ت می‌کند؛ عینِ حلقه.

این‌جا، حلق‌هایی «سلاّخِ بلبل» می‌شوند و می‌شوند: «هنرِ خروس جنگی، هنرِ زنده‌هاست.»4

: سرعتِ جریان‌ها وقتی که در نبض می‌ریزند، خون، آتش می‌شود؛ مثلِ «حرف‌ها، که با حرارت در هوا موج می‌زنند.»5 ـــ عینِ رنگ.

ضیاءپور، خاب را از رنگ برداشت؛ وقتی روی بوم می‌گذاشت ـــ مثلِ متن؛ که وقتی نوشته می‌شود، چیزی از کاغذ حذف می‌شود، کجا!

(حیاتِ نقّاش، روی پر می‌نشیند؛ روی باز؛ و هر بار باد در رنگ، درنگ می‌کند و عصب می‌گیرد ـــ خاندم: «رنگ‌رزها می‌توانند با یک لکّه رنگ، اساسِ هستی را به هم بزنند.»6)

یعنی: او/ اوها، به‌مشابه ندارند- نمی‌مانند؛ مثلِ به‌ازاء.

یعنی: تکّه‌ای حیاتی، در حیاتِ اخیر، در مکانیسمی از خیال و ماوراء، تا عجیب می‌رفت. عجیب امّا فریب نیست؛ زیباست در نمایشَ‌ش ـــ و فکر می‌کنی: این سود، سوء مانده است؛

چون: پیش‌رو، چیزی از شهید دارد؛ مثلِ شقیقه برای تیر.

سپس، می‌بینی: او/ اوها در جنونی کیهانی، ماقبل را مابعد خاسته‌اند؛ و هاری‌ی خیال‌های امروز را هنوز زیرِ پلک‌های ماضی رام می‌کنند.

نیز: کشف‌های عرفانی‌ی نور/ رنگ در چشم‌های ضیاءپور، که نوشت:

«صورِ طبیعی: منظور، شکل‌های مأنوس و عادّی هستند.

صورِ غیرطبیعی‌ی نزدیک: منظور، شکل‌هایی هستند که تشابه نزدیک به اشکالِ مأنوس داشته باشند.

صورِ غیرطبیعی‌ی دور: منظور، اشکالی هستند که قابلِ تشابه به اشکالِ مأنوس یا اشکالِ غیرطبیعی‌ی نزدیک، تنها در تصوّر و از راهِ تداعی‌ی معانی باشند.»7

انگار روی صفحه که می‌افتاد، صفحه پر می‌گرفت: نفَس.

همیشه در نفَس چیزی از رنگ می‌ریزد؛ که ضیاءپور: رام نیست؛ چون از مدامی عبور کرده است، که دام؛ و دائم می‌گفت:

«زیبایی‌ی نقّاشی، از زیبایی‌های سایرِ هنرهای زیبا جداست.»8

که شنیده بود: «بانگِ خروس تا کنارِ آسمان رسید»9

و این انجام را برای خروس جنگی سر می‌کنم که:

حالای جنونِ‌ مذکور!

شیهه‌ی تاش، در فقراتِ کَنَف کشید:

حینِ رعدِ دو سفید

تمامِ رنگ چکید.

یادداشتها:

1. هوشنگ ایرانی، اکنون به تو میاندیشم، به توها میاندیشم، از شعرِ «آنتونیا مورنو»، صفحه‌ی 15 [بدون شماره‌ی صفحه]، دی 1334.

2. مجلّه‌ی آپادانا، شماره‌ی 1، از مقاله‌ی «مفهوم هنر نو»، صفحه‌ی 4، خرداد 1335.

3. جلیل ضیاءپور، نقاشی و مکتب کامل تئوری جدید ضیاءپور‌،‌ لغو نظریه‌های مکاتب گذشته و معاصر از پریمیتیف تا سوررآلیسم، صفحه‌ی 13، مهر 1327.

4. مجلّه‌ی خروس جنگی، دوره‌ی دوّم، شماره‌ی 1، از مانیفستِ انجمنِ خروس جنگی، صفحه‌ی پشتِ جلد، اردیبهشت 1330.

5. حسن شیروانی، مجلّه‌ی هنر نـو، شماره‌ی 3، از نمایش نامه‌ی «او»، صفحه‌ی 51، آذر 1335.

6. غلامحسین غریب،‌ ساربان، از انتشاراتِ مجلّه‌ی خروس جنگی، صفحه‌ی 23، فروردین 1327 [تاریخِ انتهای متن].

7. ر.ک.: یادداشتِ شماره‌ی 3، صفحه‌ی فرعی [بدونِ شماره‌ی صفحه].

8. همان، صفحه‌ی 13.

9. محّمد مقدّم، بانگ خروس، از شعرِ «پژواک»، صفحه‌ی 33، 1313.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *