نوشتة کورش رنجبر، به یاد جلیل ضیاءپور با عنوان «به من نگو استاد»، دوشنبه ۲ دي ماه 1387
سال هفتاد و هشت براي ديدار و عکاسي از جليل ضياءپور به منزلش در شهرک غرب رفتم. در را خودش به رويم باز کرد.گفتم سلام استاد.گفت به من نگو استاد. بدم ميآيد. اين روزها هر کسي به خودش اجازه ميدهد استاد خطابش کنند و کار ما بهتر از اين نميشود. داريم دور خودمان ميچرخيم و به جايي هم نميرسيم. خيلي با هم حرف زديم. ميگفت يک واژه نامهي تطبيقي گيلکي دارد که هنوز چاپ نشده است و از روزهاي مجلهي خروس جنگي گفت. از توقيفش که در انتشار دوبارهاش نام پنجهي خروس را برايش انتخاب کردند و وقتي پرسيدند چرا گفتم که خروس را خوردند پنجهاش ماند دوباره که توقيف شد نام کوير را برايش انتخاب کرديم. ميگفت هنوز استادان دانشگاه به سراغش ميآيند و برايشان حرف ميزند. از زماني گفت که فکر ميکردند کوبيسم يعني کمونيسم. ميگفت که ما خيلي پيشتر از پيکاسو کوبيسم داشتيم. آن روز را از ياد نميبرم. يادش گرامي.
منبع: وبلاگ چشمها