انتقاد بر کنفرانس ضیاءپور

مقاله منوچهر شیبانى، با عنوان «انتقاد بر کنفرانس ضیاءپور»، مندرج در روزنامه ایران، شماره ۸۷۸۳، دهم اردیبهشت ۱۳۲۸

ناظران و صاحبان ذوق سنتى و حزبى، خواسته بودند که انجمن خروسان تندرو را از درون متلاشى سازند و براى این کار، فرد آسیب‏پذیرى را از میان انجمن انتخاب کردند. انجمن هم این نقطه ضعف را چون آپاندیس عمل کرد. زیرا چند بار اسباب زحمت شده و اعتماد به بهبود، به ذهن راه نمى‏یافت. اما به هر حال بعداً همکارى وى را در کنار انجمن با قید احتیاط – به ویژه خودم – صمیمانه پذیرا شدیم زیرا هنرمند به هر حال هنرمند است و مى‏تواند نقطه ضعف هم داشته باشد.

در نظرات همکار و دوست آسیب‏پذیر ما، نادرستى‏هایى بوده که حتى پاسخ به آنها را شایسته ندانستیم. زیرا مطالب مورد ایراد ایشان، بارها در انجمن مطرح بود چرا که آزادى گفتار و اظهار نظر براى همگان امرى ضرورى و مسلم است. خود ایشان که چند رشته‌ی هنرى را نیز پى‏گیرى کرده بوده به حریم آنها راه یافته نظرات جالب انتقادى و سازنده داشته است. اینک چگونه آنچه را که خود انجام داده، براى خود صواب و براى دیگر اعضاء انجمن ناصواب دانسته است! امرى درخور تأمل است.

انجمن، انتقاد ایشان را جدى نگرفت و معاشرت وى با کسان حزبى و دمخوران کافه‏اى، انجمن را متقاعد کرد که اغوایش کرده‏اند و نظرات و انتقاداتش دیکته شده است.

به هر حال، روزنامه‌ی ایران نوشت: یک بحث و انتقاد جالب، به قلم منوچهر شیبانى (عضو انجمن هنرى خروس جنگى)، انتقاد بر کنفرانس ضیاءپور.

آقاى مدیر محترم روزنامه‌ی ایران، با درج متن کنفرانس آقاى ضیاءپور نوشته بودید که بحثى را درباره‌ی نویسندگى ایران شروع کرده‏اید. از اینرو اینجانب (که خود عضو انجمن هنرى خروس جنگى هستم) درباره‌ی کنفرانس‏ آقاى ضیاءپور و همچنین روش نویسندگى غریب انتقادى دارم (البته به طور اختصار براى روشن شدن دوستان و همکاران عزیزم، و همچنین آن عده جوانان و هنرمندانى که نسبت به انجمن ما تا کنون نظر خوشى داشته از هیچگونه مجاهدتى فروگذار نکرده‏اند و طرفدار هنر پیشرو هستند) مى‏نویسم:

«انجمن هنرى خروس جنگى چنانچه آقاى شیروانى در گزارش یک ساله‌ی آن بیان کردند، براى به وجود آوردن یک نهضت در زمینه‌ی هنرى که با زمان و روحیه‌ی امروز ایران و دنیا توافق داشته باشد به وجود آمد.»

آقاى ضیاءپور در ضمن کنفرانس یادآورى کردند که ایشان نقاش هستند و فقط مى‏توانند در زمینه‌ی هنر نقاشى اظهار عقیده صریح کنند و اینک که راجع‏به نویسندگى صحبت مى‏کنند براى این است که هر هنرمندى باید از هنرهاى دیگر اطلاعاتى عمومى داشته باشد. در این صورت البته خودشان تصدیق مى‏کنند که اگر هم اطلاعاتى از هنر نویسندگى داشته باشند چون فن تخصصى ایشان نبوده اظهار نظرشان کافى نیست.

آقاى ضیاءپور در مقالاتى که راجع‌به هنر نقاشى نوشته‏اند بارها یادآور شده‏اند که تا کسى آگاه به تمام امور هنر نقاشى نباشد، اظهار نظر صریح فنى نمى‏تواند بکند و حتى ایشان اظهار عقیده‌ی نقاشانى را که در مکتب‏هاى کلاسیک تا امپرسیونیسم کار مى‏کنند، درباره‌ی کوبیسم و سوررآلیسم بى‏ارزش قلمداد کرده‏اند. در این صورت چطور درباره‌ی هنر نویسندگى (آن هم در ایران که ادبیات آن شهرت جهانى دارد) این طور بى‏باکانه قضاوت کرده‏اند. (۱) ایشان که یک نقاش هستند به هیچ وجه حق ندارند از روش نویسندگى انتقاد کنند.

محیط ادبى ایران به آقاى غریب هم که نویسندگى آغاز کرده است اجازه‌ی انتقاد به روش نویسندگى دیگران نمى‏دهد. در سخنرانى آقاى ضیاءپور تا آنجا که به معرفى غریب و روش نویسندگى او پرداخته‏اند برایشان انتقادى ندارم و از آن جایى که نظرى به نویسندگى دنیاى امروز و نویسندگى معاصر ایران افکنده‏اند انتقاد من شروع مى‏شود.

باید دید کارى را که آقاى غریب شروع کرده‏اند آیا مربوط به فن «نوول نویسى» است یا اینکه چیز دیگرى است. ایشان مى‏گویند سوژه مهم نیست. آنچه اهمیت دارد فقط و فقط تکنیک است. با گذاشتن کلمات زیبا پهلوى همدیگر (بدون در نظر گرفتن معانى آن) یک قطعه ایجاد مى‏شود.

این طرز فکر از دوره‏اى شروع شده است که مردم به حقایق زندگى بى‏اعتنا و به ظاهر آرایى متوجه شده‏اند.

تزیینات سرسام‌آور سالن‏هاى قرن هفدهم اروپا لفاظى شدیدى را هم در ادبیات احتیاج داشت که موضوعات پیش پا افتاده را باکلمات مردم فریب بیان مى‏کردند.

اگر کسى آنها را مى‏شکافت از میان آنها چیزى که بتواند او را راضى نگه دارد پیدا نمى‏کرد. این نوع ادبیات پر طمطراق در ایران زمان قاجاریه نمونه‏هاى فراوان دارد در همان زمانى که رواج کامل داشت باز در مقابل هنرمندان واقعى و کسانى که مى‏خواستند جامعه را با ادبیات به پیش رانند ارزشى نداشت.

آقاى غریب که با کهنه‌پرستى مبارزه مى‏کند چرا خود روشى را اتخاذ کرده که به هیچ وجه با روحیات مردم امروز ایران نمى‏سازد و آن‏ها را راضى نگاه نمى‏دارد. باید اعتراف کرد هر چیزى که معمّاآمیز و مبهم باشد فقط روى اصل این که ابهام دارد نمى‏تواند یک اثر هنرى باشد و مردم بیکار نیستند که وقت خود را صرف این معماها که به درد زندگی‌شان نمى‏خورد و صرفاً روى لفاظى به وجود آمده است کنند. شما به آن چیزى فکر مى‏کنید و دقیق مى‏شوید که بدانید ذره‏اى با شما مربوط است و به درد شما مى‏خورد. آقاى غریب؟ مردم امروز بچه نیستند که براى خواب کردن آنان لالایى مى‏خوانید و افسانه مى‏بافید. سالهاست که افسانه‏ها مانند درد افیون روى چشم‏هاى ما سایه‌ی سستى افکنده است. دیگر لازم نیست شما هم بعد از قرن‌ها بدبختى و مذلّت این ادویه‌ی مخدره را براى ملت ایران که احتیاج به یک جنبش در زندگى اقتصادى دارد سوغات بیاورید.

یک هنرمند در هر صورت، در هر ملت و با هر طرز حکومتى که دارد باید معرف روحیات و ایده‏هاى اصلاحى آن ملت باشد. ما نیاز به یک طرز تفکر واقع‌بینانه داریم. واقعیتى که بدانیم ما را در منظورهاى اصلاحى کمک خواهد کرد. ادبیات (عامیانه) که آقاى غریب سنگش را به سینه مى‏زنند گویا یک معنى عمیق‏تر از این مفهومى که ایشان از آن برگرفته‏اند دارد. آن دردهایى که بر دل مردم در دوران‌هاى مختلف سنگینى مى‏کرده از لفّافه‌ی کلمات قابل فهم، همه در آن قطعات ساده‌ی عامیانه خودنمایى مى‏کند.

نویسنده‌ی امروز مى‏باید خط سیر تحول اجتماعى را معین کند. ما آن قدر هنرمندان بدبین در سرزمین خود پرورانده‏ایم و آن قدر داستان‌هاى پاى منقلى در طى تاریخ به وجود آورده‏ایم که احتیاج به افسانه‏هاى تازه‏اى از این قبیل نداریم. باید یک قطعه‌ی هنرى امروز علاوه بر زیبایى، متضمن نکته و محتوایى باشد تا دردى را هم دوا کند. ایده در یک قطعه، اصل پیکره‌ی هنرى را تشکیل مى‏دهد، تکنیک و چیزهاى دیگر لباس‌ها و آرایش‌هایى براى نمایش دادن آن است. ما نمى‏توانیم اهمیت لباس را بیشتر از شخص فرض کنیم (مطالب گفتنى زیاد است ولى فعلاً به همین مختصر اکتفا مى‏کنم تا بعد …).

۱- منتقد توجه نکرده است که اینجانب «ضیاءپور» درباره‌ی نویسندگان مقلد معاصر خودمان اظهار نظر کلى کرده‏ام نه فنى که البته در تخصص من نیست (اما این هم حق هر ایرانى با سواد است که درباره‌ی زبان مادرى خود، خاصه که با هنر آشنا باشد) حداقل نظر کلى داشته باشد.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *