تیپ‏سازى

مقاله جلیل ضیاءپور، با عنوان «تیپ‌‌سازی»، مندرج در مجله‌ی «جلوه‌ی هنر»، سال ۱۳۷۵

از گذشته‏هاى دور تا زمان صفویه، آثار هنرى ایران از جهت بیان تصویرى، طبیعتى‏ترین و ساده‏ترین راه را براى چهره‏نمایى مقصود برمى‏گزید. این چهره‏سازى چه از انسان و چه جاندار دیگر را (حیوان و گیاه و سنگ و آفریده‏هاى دیگر) امروزه، تیپ‏سازى مى‏نامیم.

ساخت هر چهره‏اى در این فن، نمایانگر چهره‏هاى مشابه هم است. که در کل، جنس آن یک نوع از نسل است. به عبارتى مى‏توان گفت که شباهت آنها به هم نمایانگر از یک طایفه بودن است. همچون شباهت نوع گیاهان از یک تیره یا فرزندان شبیه از یک نسل و خانواده که علاوه بر شباهت چهره‏اى، به سادگى نمایانگر یک نوع شباهت شخصیتى و تربیتى و اخلاق ریشه‏اى است. همچون شباهت فرزندان به مادران و پدران و ایل و تبار و طایفه که با نگاه مردم‌شناسانه مى‏توان نسبت آنان را تشخیص داد.

این نوع تصویرسازى از دیرباز کاربرد یافت و گویایى صریح و ساده پیدا کرد. اما با همین زمینه‌ی کار به شخصیت‌نمایى که اصل شخصیت‌نمایى جمعى بوده، قومیت و ملیت و همسانى و نوع زندگانى (اشرافى و عام) و شباهت در کل را مى‏رساند. نگاهى دیگر به انسان تیپ ساخته، زندگانى او، چهره‌ی ساده یا خشن او در عین ساده‏سازى شده، نمایان‌گر وضع حال اوست.

ایرانیان از پیش از دو هزار و اندى سال تا این اواخر، در هنر طرح و تصویر به تیپ‏سازى مشغول بوده‏اند. نمونه‏هاى عالى این شیوه‌ی کار، در همه‌ی نقش‌ برجسته‏هاى پیشین منقوش بر سنگ‌ها دیده مى‏شود. در تخت جمشید، به لطافت و نظام کار در تیپ‏سازى چهره‏ها و اندام‌ها برمى‏خوریم که با بیشترین هیمنه و شکوهمندى و با حرکات نرم و محرمانه به طور فراگیرى تیپ‏سازى شده است و چنان است که واقعیت‌سازى در این حد واقع‌بینانه به نظر نمى‏رسد. حتى در دوره‌ی اسلام، ایران با وجود آمد و شدها و اطراق بیگانگان مهاجم (طى هفت صد سال) ساخت و ساز هنرى تیپ‏سازى را رها نکرده و به راحتى مى‏توانیم با نگاهى به چهره‏ها در نقوش و تصاویر تیپ ساخته‌ی آن دوران، روندهای مغولى – تیمورى را تشخیص دهیم.

«دکتر محمد حسن زکى» به نقل از استاد «بنیون» L.Binyon آورده است: «که هنرمند ایرانى به ظواهر اشیاء اهمیت نمى‏داده است». باید نظر هر دو نفر را تصحیح کنم، که هنرمند ایرانى به ظواهر اشیاء اهمیت مى‏داده ولى برگزیده‏هاى آنها را با ساده‏سازى و قدرت فنى کافى و با نگاه از نزدیک به تصویر مى‏کشیده است.

«دکتر زکى» همچنین به نقل از پوپ آورده است که: «ایرانیان وقتى در صدد کشیدن چهره‌ی شخص معینى بودند، کاملاً از عهده‌ی آن بر مى‏آمدند. با این که در همه‌ی آثار ایرانیان دوره‌ی اسلامى ایران منظره‌سازى زمینه را تا بالاى کار تشکیل مى‏داد. منظره‌سازى جدا هم (بدون انسان و حیوان داشته‏اند) چنان که – آقا اوغلو – یکى از آنها را در استانبول در اختیار داشت». (۱)

به هر انجام، فرهنگ و هنر در میان هر جامعه تابع قانون رابطه‏هاى زیر و بالاست. همچون دوران هفت صد ساله‌ی جنگ و ستیز پر دوام و خشن که هنرمند تحت خشونت، برکنار از تأثیر خشونت نبوده است. اما تاریخ ایران نشان داده است که هنرمندان و مردم صبور ما، در این زیر و بالایی‌ها تسلط فرهنگ خود را بر مهاجمین به سبب داشتن پشتوانه‏هاى پر بارش همیشه حفظ کرده و از دست نداده و سلطه‌ی فرهنگى را از آن خود کرده است. از اینرو، ایران، همیشه از نظر سلطه‏گرى فرهنگى سرافراز بوده است. تیپ‏سازى از آن زمان که ایران با آن دست به کار بوده در میان جوامع دیگر کاربرد نداشته است. ما، نمونه‏هاى بارزى از این شیوه داریم که سراسر تخت جمشید، و آثار اشکانى و ساسانى نمایان‌گر آن است و سراسر دوره‌ی اسلامى با پربارى چشمگیرى، داراى سطح بالاى این شیوه‌ی کار است. به ویژه مکتب شیراز و مکتب‌هاى دیگر نقاط ایران (هرات، تبریز و اصفهان) که هر یک داراى چند مکتب حیرت‏آور پیش از مکتب‏هاى غربى است مایه‌ی افتخار است. (مراجعه شود به دو مقاله‌ی بازنگرى بر تاریخ هنر و ویژگی‌هاى هنر در دوره اسلامى).

۱-  A. U Pop. Introdation Persian Art. P. 108

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *