متن سخنرانی استاد جلیل ضیاءپور؛ درجشده در مجلهٔ «اندیشه و هنر» (شماره ۶)، خرداد ۱۳۳۴

فرنان لژه؛ «سربازان ورقباز»؛ ۱۹۱۷؛ رنگروغن روی بوم؛ ۱۲۹/۵×۱۹۴/۵ سانتیمتر
در شمارههای پیش، کلیاتی از خصوصیات عمومی مکاتب امپرسیونیسم، فوویسم، پاسهایسم، دینامیسم، کریستالیسم و فوتوریسم را توضیح دادم. بدیهی است که این توضیحات فقط برای آگاهی عمومی از چگونگی ایجاد مکاتب بوده است نه جزئیات گزارش نقاشیهای این مکاتب. چه بسا توضیحات دیگری که در میان است و باید بهتدریج هر چه سادهتر و روشنتر نوشته شود تا ماهیت علمی هر شیوهٔ کاری معلوم گردد. ازاینرو نخست توضیح علت اصلی ایجاد مکاتب پیش میآید، بعد، میدان فعالیت آنها، سپس تعریف تنوعات آنها بهوسیلهٔ نحوهٔ کار هنرمندان بزرگ آن مکاتب پیش میآید.
چون واقعیت زندگانی موجود زمان فوویسم (اوایل قرن بیستم) چنان التهابی برای اذهان عمومی پیش آورده بود که هنرمندان سریعالانتقال را زیر تأثیر گرفته بود، هر قدر که گردونهٔ التهابات بر غلتک پیشرویها میغلتید، سرعت بیشتری میگرفت و با وسایل متنوع تظاهر و نیازمندیها را فراهمتر میکرد. فوویسم شلاقکشان، بدزبانی میکرد، قیافههای تلخ و تیره نشان میداد. پاسهایسم، مُحَلّلی بود که بدزبانی فوویسم را تعدیل مینمود و تندی و تیزی آن را بهصورت تازهای حفظ میکرد. ولی ابهام و اعتلای فکری اکثریتی را که حالت بحرانی داشتند بهصورت ایجاد صحنههای رمز و راز نگاه میداشت. دینامیسم، وضع ازهمگسیختهٔ درون مردم را (که جان به لب و کارد به استخوان رسیده بود) به نمایش میگذاشت. کریستالیسم، راه روشن و منطقی خالی از ابهام و پردهپوشی را اختیار کرد. فوتوریسم، در راه نمایش آخرین کوشش مذبوحانهٔ حیاتی افراد، به پرسشکنندگان جواب سربالا میداد و میگفت آنچه من بهوجود میآورم برای آیندگان است. (ولی گفته شد که این جواب، جواب یک هنرمند خسته و بهستوه آمده بود، اگرنه هنرمندان واجد شرایط و پرجنبه میدانند که هنر آینده را آیندگان بهوجود میآورند).
از دنبال و به موازات و گاهی نیز پیشاپیش مکتب بهاصطلاح فوتوریسم، یک مکتب قُلدر بهوجود آمد که در اندک وقتی همهٔ این مکاتب را که به مقتضای زمانه ایجاد شده و با ابزار دلیل قانعکننده زمینه گرفته بودند در سر راه خود کوبید و این مکتب «کوبیسم» بود که میگفت: در زندگانی ماشینی جایی که حرکت چرخهای عظیم کارخانجات، زمین را به لرزه در میآورد و فعالیتها صورت هندسی و منظم به خود گرفته است، زمانی که شالودهٔ زندگانی کار دستی، زیر دندههای خردکنندهٔ ماشینها حالت بحرانی و محتضر به خود گرفته و نعرههایی از حلقومهای خشک برای درآمدن میکوشد و مانند غریو رعد در درون احساسات آدمی میغرّد و بغضهای نترکیده، راه گلو را میگیرد، چگونه میشود با خطوط و سطوح نرم و عادی ظریف بهصورت مکاتب موجود آنها را نمایش داد؟! (این مکاتب موجود بازیچهای بیش نیستند). این صداهای دردناک عصر ماشین را که در حلقوم بشریت تبدیل به نعرههای ناهنجار شده چگونه باید نشان داد؟ این پنجههای پینهبسته از ابزارهای پولادین و این قیافهها را که چشمان در آنها با نگاه زُل در حدقهها خشکیده و گونههای سوخته، شکل هندسی گرفته و چانههای چهارگوش سمج و لبهای فشردهٔ محکم را (که گویی از آهن و پولاد ریخته شدهاند) چگونه باید نمایش داد؟!
هیچ سطح و خط معمول و عادی (جز سطح و خط هندسی) نمیتواند چنانکه شاید و باید آدم عصر ماشین را معرفی کند. انسان این عنصر، انسان پرمقاومت، جسور و سمج و عدولناپذیر مانند یک ماشین بادوام و خستگیناپذیر برای به دست آوردن زندگانی لازم خود مجاهده میکند. چنین انسانی را تنها قالب کوبیسم میتواند چنانکه در خور است معرفی کند. این بود حرف کوبیسم و به همین علت بود که تمام اشکال موجود حتی اشکال انسانی را بهصورت هندسی درآورد و از این راه، شکل ماشینی و خصوصیت زندگانی ماشینی را در نقاشی و مجسمهسازی به کار برد و دیدهها را از طریق خود متوجه حیات ماشینی و کوشش در راه واقعیتی نو کرد.
در ابتدا، نقاش کوبیست، اشکال را بهصورت سادهٔ هندسی درآورد. ولی چون آنها را نارسا تشخیص داد، به تغییر شکل آنها پرداخت و در اینجا، کوبیسم ساده، نام کوبیسم آبستره (یا نقاشی هندسی ایمایی – اشارهای) به خود گرفت. با پیدایش شیوهٔ کوبیسم، ایسمهای دیگری بهوجود آمدند که البته نمیشود آنها را از کوبیسم جدا کرد ولی بهعلت خصوصیاتی که در آنها وجود دارد صاحبناماند مانند «سیلندریسم» (Cylindrisme)، «ابژکتیویسم» (Objectivisme)، «کنستروکتیویسم» (Constructivisme)، «کولاژیسم» (Collagisme)، (که همه از مشتقات مکتب کوبیسم میباشند).
سیلندریسم، به آن نوع آثار گفته میشود که هنرمند سعی کرده اشکال را بهصورت استوانه و لولهای دربیاورد. ابژکتیویسم به آن نوع آثار گفته میشود که در آن، دید هنرمند متوجه مواد و اشیاء اطراف اوست و صور انسانی و حیوانی در آن وجود ندارد. کنستروکتیویسم، به آن نوع آثار گفته میشود که در آن فقط ساختمانها را ترکیببندی میکنند. در کولاژیسم، هنرمند از همهٔ چیز ممکن و مورد استفاده، بهره میگیرد. یک تکه روزنامه، شاخهٔ درخت، یک برگ، مقداری شن و ماسه، کلمات چاپشدهٔ درشت و ریز، گاهی یک عدد قاب ساعت، یا سینهریز و زنجیر. همهٔ اینها را بهوسیلهٔ رنگ و روغن یا میخ به روی تابلو به طریق فنی ترکیببندی میکنند و میچسبانند.
اینها تنوعاتی بود که به همراه کوبیسم بهوجود آمد. میدانید چرا؟ برای این که به همراه همهٔ چیز زندگانی، هنرمند هم میخواست (از آنجا که پیشرو میباشد) از قیود فرار کند و آزاد باشد. هدف این بود که هنرمند نشان بدهد کاملاً آزادی عمل و بیان دارد. هنرمند میخواست به خود و به مردم اطمینان بدهد و به رخ بکشد که آزادی عمل دارد و خود را وابستهٔ هیچ قیدی نمیداند. این احساس آزادی فردی، نوید آزادی عمومی بود. همین آزادی عمل و تنوعات، بالاخره سبب ایجاد ایسمهای دیگری چون «سوررآلیسم» (Surréalisme) و «سوپرنتورالیسم» (Supernaturalisme) یا «سوبژکتیویسم» (Subjectivisme) شد.