متن سخنرانی استاد جلیل ضیاءپور در انجمن هنری خروس جنگی؛ درجشده در مجلهٔ «پست تهران» (شماره ۵۴۶)، ۵ فروردین ۱۳۳۴

استاد جلیل ضیاءپور؛ «زن کرد قوچان»؛ ۱۳۳۲؛ رنگروغن؛ ۲۰۰×۸۳ سانتیمتر
در حدود هشت سالی است که هنر نو بر سر زبانهاست و بارها نمایشگاههایی از این قبیل ترتیب داده شده است. ولی همیشه بینندگان، ناراحت شدهاند و نقاشان را به مسخره گرفتهاند. نمیتوانیم بگوییم حق ندارند چون مسخره کردن، طبیعیِ کسانی است که عادت به تفکر و دقت و پرسوجو ندارند. وانگهی یقین دارم که غالب نقاشان مدرنیست ما، راجع به هنر نو مطالعهٔ کافی و دقیق ندارند. از اینرو آثار مشروطی بهوجود نمیآورند. بدیهی است که در برابر کنجکاویها و پرسشهای بهجای صاحبان ذوق و اهل دقت و تحقیق، از دادن پاسخهای متین و قابل قبول فرو میمانند.
هنر نقاشی در اصل یعنی ایجاد صحنههای تازهای از افکار و تمایلات و آرزوها که در آن قدرت فنی از طریق صحنهبندی، چنان به کار رفته باشد که مضامین به بهترین وجهی گویا باشند و این، کوششی است که یک هنرمند باید به کار ببرد. در نقاشی قدیم، هدف هنرمند مجسم نمودن اشکال طبیعی مأنوس و عادی بود و اکثراً سعی داشتند که مقاصد را از طریق اشکال عادی مجسم کنند. بدیهی است که برای بیان مقاصد خود از حدود طبیعیسازی تجاوز نمیکردند و از اینرو بیان مقصود، خودبهخود محدود میشد. ما میدانیم هر قدر که زندگانی پیشرفت (یا تغییر) کند، این تغییر بر اثر نیازمندیها بهوجود میآید و نیازمندیها، افکار و آرزوها را عوض میکند و ما در برابر این تغییرات، هیجانات تازهای احساس میکنیم و برای تفسیر این هیجانات پیِ قالبهایی میگردیم که قادر باشند مقاصد ما را در بر بگیرند.
بدیهی است که این هیجانات چنانچه هنوز نورس بوده باشند و شکل قابل دید و آشنا به خود نگرفته باشند، ناچار میشویم قالبهای طبیعی معمولِ نارسا یا آشنای عادی را که برای بیان مقاصد کنونی زمانهٔ ما قالب قادری نیستند (یا ناکافی هستند) تغییر دهیم و کوشش کنیم محتوا را به طریقی که لازم باشد با ترکیببندی خاصی (بهمنظور بهتر کردن آن) مجسم کنیم. در این کار هیچگونه قصد و عمدی بهمنظور مبهم کردن مقصود در میان نیست. منتها، مضمون و مقصودی که انتخاب میشود ممکن است دور از ذهن همگان باشد و یا در اصل، هنرمند قادر و ماهر نبوده باشد (در هر حال از این دو حالت خارج نیست که یا مضمون سنگین است یا هنرمند قادر نیست). اگر هنرمند قادر باشد ولی مضمون سنگین باشد فهم آن برای عام مشکل است و در اینجا هنرمند مقصر نیست. فقط به این باید توجه داشت که هنر نو هدفش این است که مضامین دقیق و درونی را به هر طریقی که شده آشکار کند و به این منظور تابع هیچ قانونی ناکافی نمیباشد. اگر باید پایبند قانون هنری بود (یعنی بایستی به چیزی که قانون میتوان نام گذاشت توجه داشت) میگویم در هنر نو فقط قانون نو که خود هنرمند ایجاد میکند فرمانروایی میکند (به قول بتهوون در این راه هیچ قانونی وجود ندارد که برای یک گفتنیِ تازه نتوان آن را از میان برد) منظور هنر نو نیز از این کار بهتر گفتن و بهتر نمودن است و در این راه از چیزهایی استفاده میکند که بهطور معمول و عادت، مردم به آنها توجه ندارند.
در نقاشی نو، مردم از روی عادت به اشکال عادی و مأنوس نظر میدوزند و از زبان رنگها و ترکیبها غافل هستند. میان انبوه وسایل و بیان نقاشی، پیِ صورتها و اندامها و دستها و پاها و درختها و غیره و غیره میگردند و اینجاست که میان مردم و هنر نو فاصله میافتد. البته نمیتوان تابع عادات و سلیقههای مردم بود، و این هنرمند است که مسئول بالا بردن سلیقه و سطح دید مردم است و این روشن است که هدف هنر نو مبهم کردن مضمون نیست. اعصاب هنرمندان نوگرا هم خراب نیست. با مردم نیز هیچگونه دشمنی ندارند. بلکه چون احساس هنرمندان مدرنیست در دریافت پیشامدهای نورَس نسبت به سایرین سریعالتأثر و قوی است، ناچار برای بیان آن تأثرات دست به ترکیباتی میزنند که از نظر شکل، شباهت کافی به مضمون دارد نه به دید مردم. دیگر این که در هنر نو نقاش ممکن است واجد شرایط و قویدست نباشد.
واجد شرایط بودن این است که نوگرا از مفهوم اساسی هنر و شخصیت خود هنرمند و موقعیت محیطی و تأثیرات قرون متمادی مردم و جهان، آگاهی کافی داشته باشد و از طرفی به چگونگی بیان ابزار کار فنی خود (که شناخت روانی رنگها و طرحها و ترکیبها است) تمرین و تحقیق کافی داشته باشد.