پاسه‌ایسم، دینامیسم، کریستالیسم، فوتوریسم

متن سخنرانی استاد جلیل ضیاءپور در انجمن هنری خروس جنگی؛ درج‌شده در مجلهٔ «اندیشه و هنر» (شماره ۴)، تیرماه ۱۳۳۳

 

نقاشی دینامیسم یک دوچرخه‌سوار اثر اومبرتو بوچونی

اومبرتو بوچونی؛ «دینامیسم یک دوچرخه‌سوار»؛ ۱۹۱۳؛ رنگ‌روغن روی بوم؛ ۷۰×۹۵ سانتی‌متر

در پیش گفته شد که «فوویسم» نقص مکتب امپرسیونیسم را (که فقدان طرح بود) با به کار بردن دوبارهٔ طرح به وضع شدیدتری، از میان برداشت و از وجود طرح به نحو لازم ولی خشن استفاده کرد، و روشن شد که زنندگی‌های مکتب فوویسم «از نظر رنگ و طرح» به‌علت عکس‌العمل روحی اجتماعی بود که محرومیت‌ها و کمبودها را احساس می‌کرد و از راه شیوهٔ کار و نحوهٔ به کار بردن رنگ و طرح، خشونت و خشم خود را منعکس و عرضه کرد. اما تندی گفتار چنان شد که جای ملاحظه و محافظه‌کاری را گرفت. این شیوهٔ کار، علاوه بر بی‌پرواگویی، قالب طبیعی را کمتر خرد و خمیر کرده بود، و نیز، قدرت گویایی نسبتاً کافی برای اکثر مردم ناآرام فراهم کرده بود.

دورهٔ فوویسم دورهٔ دانش و روشن‌فکری بود. حس کنجکاوی، توجه و نفوذ در رگ و ریشهٔ هر چیز، موشکافی و پی‌جویی و رخنه‌گری تقریباً عمومیت داشت. ازاین‌رو، زمانه به همین یک مکتب فوویسم اکتفا نکرد و حس کنجکاوی و تجسس، باعث بروز مکاتب «پاسه‌ایسم» (Passéisme)، «دینامیسم» (Dynamisme)، «کریستالیسم» (Cristalisme) و «فوتوریسم» (Futurisme) گردید.

گروهی که اوضاع اجتماعی از نظر فلسفهٔ زندگی برایشان روشن نبود و به‌اصطلاح هنوز در تنگنای رمز و راز سیر می‌کردند، با استفاده از مکتب «پریمیتیو» (Primitive) مکتب پاسه‌ایسم را به‌وجود آوردند (مکتبی صریح و خوانا که رنگ‌ها و طرح‌های روشن و گویا و در عین حال قاطع و خشک و تیز داشت) و صراحت و خوانایی و تیزی و خشکی این مکتب از نظر زمانهٔ فوویست‌ها قابل قبول بود. زیرا گوشه‌گیری از زمانهٔ فوویست‌ها را توضیح می‌داد و رضایت خاطری برای گروه دیگر هم‌زمان بود. اگر فوویست ضجه‌ها و خشونت‌ها را بازگو می‌کرد، پاسه‌ایست در رمز و راز و سکوت (ولی با قدرت نفوذناپذیر) در اندیشه بود. «دینامیست» این هر دو را برای بروز فشارها ضعیف دید (درست است که قدرت گویایی بسیاری دارند ولی هنوز قادر به بیان احوال موجود نیستند).

کوشش در راه پیدا کردن قالب دیگری که بتواند به واقع حق مطلب را ادا کند و کسری نداشته باشد، دینامیسم را به‌وجود آورد. در این شیوه، اشیاء و اجسام چنانند که گویی در میان آن‌ها مواد منفجره گذارده داغانشان کرده‌اند، و این، کار هنرمندانی است که حالت جان‌به‌لب‌رسیده و آتشفشانی داشتند. این قالب در برابر مکاتب موجود، مناسب‌ترین قالبی به نظر آمد که توانست همراه با شیوهٔ کوبیسم حق مطلب را ادا کند.

به موازات این مکاتب دو مکتب دیگر نیز به‌وجود آمد که حس تجسس و تازه‌خواهی را (در عین این که فارغ از بیان حالات زمانه نبود) اقناع می‌کرد و آن دو مکتب «کریستالیسم» و «فوتوریسم» بودند. کریستالیسم اساس هندسی داشت و تظاهر به قدرت و رسوخ در عمق‌ها می‌کرد و می‌خواست ماورای اشیاء و اجسام نیز مانند بلورها دیده شوند و چیزی از نظرها مخفی نماند در واقع با روشن‌بینی، می‌خواست نشان بدهد که همهٔ ندیدنی‌ها و پنهان‌کاری‌ها باید روشن و قابل دیدن باشند. و این، تعبیری به روشن‌بینی در ماهیت افکار از همه نظر در زندگانی اجتماعی بود که به‌وسیلهٔ سطوح و اجسام هندسی ماوراء حاجب، قدرت و زمختی را نشان می‌دادند. در اینجا به‌جای داد و فریادها و تندخویی‌ها و گردن‌کشی‌های دینامیکی، حوصله و تفکر و آرامش با قدرت و سماجت آگاهانه به‌وجود می‌آمد. سکون و سنگینی ترکیب‌های کریستالیسم نمایندهٔ توجه و بررسی زندگانی زمانهٔ خود و پیش بردن آن به‌صورت تازه‌ای شد که دانش نو، آن را پایه‌گذاری کرد و پیش برد.

درست است که دینامیسم در بیان عوالم، حق مطلب را ادا می‌کرد ولی از نظر ظاهر خواهی‌نخواهی در طبیعت تغییر فاحشی به‌وجود آورده بود. یعنی در حین بیان، از اشکال مأنوس مردم بهره‌گیری نکرد. بلکه طبیعت را به‌خاطر بیان روشن، سروپاشکسته کرد و کریستالیسم آن را تأیید و تقویت نمود و به‌صورت بغرنج و سؤال‌برانگیز درآورد. در این برداشت، افکار و ارواح خود را خیلی سریع در برابر پیشرفت‌های زودرس دیدند و چون ظرفیت هضم و قبول این‌چنین سرعتی را در خود ندیدند ناگزیر به عدول و اعتراض محافظه‌کارانه و سپس صریح پرداختند. ولی اعتراضات به جایی نرسید و مکاتب (یعنی قالب‌های لازم بیان) به غلتک افتاده بودند و جلوگیری از پیشرفت آن‌ها از عهدهٔ اشخاص و اجتماع خارج شده بود.

اجتماعات هنوز سرگرم اعتراضات کوچک خود بودند ازاین‌رو نمونه‌هایی قابل فهم عمومی می‌خواستند تا منویات آن‌ها را بازگو کند. ولی اجتماع روشن و مترقی هرگز به اعتراض در یک امر کوچک (که در قبال آن امور بزرگتری در پیش دارد که باید از میانه بردارد) پای‌بند و معطل نمی‌ماند و آن‌ها را در برابر امور دیگر، کوچک و قابل حل می‌داند. این است که هر دفعه با ضربه‌های کوبنده‌تر و سنگین‌تر، شیوه و هدف خود را پیش می‌برد.

پیش‌بینی و دوراندیشی و پیش‌رسی فکر یک گروه مترقی هرگز آنان را وامی‌دارد به چنگک‌های راه و نیمه‌راه مردمانی که فکرشان به جاهای دور قد نمی‌دهد گیر بیفتند. ولی پاسخ نیمه‌آرام‌کننده‌ای به معترضین می‌دهد و به هر انجام اعتلای فکری برای آنان پیش می‌آورد. به این جهت نقاشی‌های غیرمأنوس را به‌نام فوتوریسم (یعنی چیزی که آیندگان به آن توجه خواهند کرد) می‌نامد و آن را وجههٔ اندیشه و پرسشگران قرار می‌دهد. فوتوریسم، یعنی نقاشی‌ای که برای آیندگان آماده می‌شود. (پاسخ این بود) ولی می‌دانیم که آثار آینده را آیندگان روی شرایط زمانی خود به‌وجود می‌آورند و پیشاپیش هیچ چیز چنان‌که باید به‌وجود نمی‌آید مگر به‌صورت بسیار ابتدایی که دستاویز آیندگان می‌شود. فوتوریسم، اسمی بیش نبود و نقاشی‌های آن مربوط به همان عصری بود که به‌وجود آمده بود.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *