مقالهی جلیل ضیاءپور، با عنوان «دلسوزى امثال آقایان مهندس طاهرزادهها»، مندرج در روزنامه مهر ایران، شماره ۲۱۷۹، دوشنبه ۷ آذرماه ۱۳۲۸

استاد جلیل ضیاءپور، پدر نقاشی مدرن ایران
روزنامهی مهر ایران نوشت: در پاسخ مقالهی انتقاد بر انتقاد که به قلم آقاى مهندس طاهرزاده بهزاد در چند شمارهی قبل درج شده بود، از طرف هنرمند جوان آقاى ضیاءپور نامهاى به دفتر روزنامه رسیده است که برایتان چاپ میکنیم:
«دلسوزى امثال آقایان مهندس طاهرزادهها از روى نهایت صفا و سادگى و صداقت است. این گروه تصّور مىفرمایند که ما مىخواهیم هنر ایران را ضایع کنیم. گویى که در توان ماست که فرهنگ کهنسال مملکتى را حتى اگر بخواهیم بتوانیم ویران کنیم! پاسدارى هنرمندان طبیعتساز، یا حرمت گذارى به اهل خدمت، مطلبى نیست که قابل قبول نباشد. ولى براى ما روشن است که اینان در عین پاسدارى اصول گذشته، تظاهر به تغییر طبیعى اوضاع هنرى مىکنند. اما این تغییر را براى امروز خود مصلحت نمىدانند و در این کار مسامحه و محافظهکارى مىکنند. اینجاست که شیون «وا اسفا» برمىآورند و آثار گذشته را به رخ مىکشند و کسانى را به شفاعت و گواه مىآورند و ما را به هر طریق، ناخلف جلوه مىدهند و به نظر مىرسانند که ما آفت هنریم و داریم تمام آثار و حیثیت هنرى گذشته را از میان مىبریم. در صورتى که ادعاى ما بر گذشته نیست. زیرا گذشته، گذشته است و ما، دربارهی حال سخن مىگوییم.
در هر میدان هنرى ایران چند گروه هستند که هر یک به عناوینى کبّادهی هنر شناسى و هنر دوستى و هنرمندانى را مىکشند (چه خوب که به تازگى پس از مدتها ذوقشان به کار افتاده حالا دامن همتى به کمر زدهاند)!
البته در هر کشورى اوضاع به همین منوال است و جز این هم نباید انتظار داشت. از این عده، گروهى دم از بودیم و بودند مىزنند و به صورت شجرهنامه چند نامى از هنرمندان گذشته را از بر هستند و آن را دلیل آشنایى به هنر مىدانند.
عدهاى دیگر با ادعاهایى از این قبیل که خون جگر خوردهاند تا چیزى آموختهاند! و چون سنّشان هم به جایى رسیده که پیش خود، به خود اجازهی هر گونه فحاشى را مىدهند، هر آنچه از ذوق و فکر جوانان به وجود مىآید بچگانه و بیجا مىخوانند و با آوردن امثال و حکمى از دیوانهاى مختلف (که خواجه مىفرماید) با جوانان ترشرویى مىکنند و مانند پدران خرافى در عین حال مهربان، با توپ و تشر و عدم مایه و تسلط، بچهی زرنگ و باهوش را مىخواهند متنّبه کنند. گاهى به نرمى و نصیحت و زمانى به تندى و خشونت اظهار تجربه و فضل مىکنند تا شاید موقعیت پوشالى خود را برقرارتر سازند و در ضمن با تصورات عظیم خویش بتهاى خود را چون همیشه استوار بدارند.
دستهی دیگر بعضى از فرنگ رفتگان ما هستند، اینان هم با چند چیزى به طور معمول دیدن (گمان دارند که چون فرنگ رفته هستند پس هر چه را دیدهاند فهمیدهاند) و با مطالعهی کم و بیش که از جریان روز دارند مىخواهند خود را به صورت اشخاص کاملاً وارد و مطلع جلوه دهند و انتقاد و اظهار عقاید ناقص خود را با همین مایهی اندک به مردم عرضه کنند و چون اندک ذوقى دارند هنر براى آنان بیشتر وسیلهی مطرح شدن و خودنمایى است نه بحث جّدى در اطراف واقعیت هنر. یعنى یکى براى هنر مىکوشد و شیرهی جان و زندگیاش را روى آن مىگذارد و با ایمان و اشتیاق دربارهی آن سخن مىراند، معایب و محاسن آن را آنچنان که باید با تتبعات لازم مورد بحث قرار مىدهد و همیشه در پى تکامل مىگردد و دیگرى چون براى تسکین خواهش و هوسهاى خود بهانهاى پیدا کرده است (همچون اظهار نطر کردنها و خودنمایىها) مبادرت به نوشتن و انتقاد مىکند.
البته اینگونه مردم همیشه شناخته شدهاند و در هر محیطى وجود اینگونه اشخاص یک امر طبیعى است. بنابراین، انتقاد اخلاقى بر اینگونه اشخاص مسلماً بیجاست و من فقط دربارهی افکار و عقاید هنرى (اگر نادرست اندیشى باشد حرف دارم)، و از آنجا که یقین دارم تنها از راه انتقاد است که صحت و سقم هر مطلب هنرى واضح مىشود و ذهن مردم را در اینگونه امور روشن مىکند، از اینرو بدون توجّه به ارزش اخلاقى و اجتماعى دستههاى مختلف، گفتنىهاى لازم هنرى را مىگویم.
در مقالهاى که به عنوان انتقاد (علیه من) نوشته شده بود، آقاى مهندس طاهرزاده دربارهی عقاید من راجع به هنر نقاشى اظهار نظر کردهاند. چنانکه خوانندگان محترم خبر دارند ایشان خواستهاند در اطراف تئورى من که خود یک کتابچهی جداگانه در نقاشى است اظهار نظر کنند ولى فقط در اطراف جملهبندىها و عبارات مقالهام تذکرى دادند (که اگر به جاى همّت محسوس همّت مشهود و به جاى کمپوزیسیون، ترکیب و هم آهنگى مىنوشتم بهتر بود).
باید دانست که محسوس یا مشهود دو مرحلهی جداست و هرگز احتیاجى نیست که در این باره توضیح دهم و منظور من از همّت محسوس بوده است نه مشهود. البته اشکالى ندارد که جاى کمپوزیسیون ترکیب بگذارم ولى نمىشود هم آهنگى گذاشت زیرا هم آهنگى و ترکیب دو عمل جداست، ایشان در جایى که اصرار دارند به جاى کمپوزیسیون کلمهی ترکیب را به کار ببرم خودشان بلافاصله به جاى طراحى، کلمهی «دسن» و به جاى تشریح هنرى بدن کلمهی «آناتومى» را به کار بردهاند! در آنجا که از درجهبندى اساسى نقاشى صحبت مىکنند مىفرمایند: در فن نقاشى رنگآمیزى شایان اهمیت مىباشد، ولى نه در درجهی اوّل. بلکه دسن (یعنى ترسیم) در درجهی اول است. دوّم موضوع و ترکیب تابلو و سوّم رنگآمیزى. باید تذکر بدهم که ایشان دربارهی نقاشى آنگونه سخن مىرانند که حتى نقاشان دوران گذشته هم به آن عقیده ندارند. زیرا به فرض اگر یک زمانى معلومات و خواستهاى بشر ایجاب مىکرد که از نقاشى آن انتظار را داشته باشد (که ایشان متذکر شدهاند) امروزه دیگر اینگونه نظریات مورد اعتناء نیستند».