سخنرانى جلیل ضياءپور، با عنوان «براى شناختن هنر چه چيزها بايد دانست؟»، انجمن هنرى خروس جنگى، مندرج در مجلهی «نبرد زندگى»، شماره 4، سال 1334
بايد دانست كه نيازمندیهاى نورس با عوارض پيشرس خود به طور مداوم روى ذهن مردمان حساس اثر مىگذارد و در حال رسوخ و گسترش تظاهر مىكند و در اين حال فقط افراد آگاهتر به امور اجتماعى به وجود آنها زودتر از ديگران پى مىبرند و در صدد عرضه بر مىآيند. در آن زمان كه رفع نيازمندیها به آسانى ميسر نشود و محروميتها فشار خود را تحميل كنند، عكسالعمل شروع مىشود.
نمايش نارس يا نورس اين نيازهاى تقريباً محسوس در هر حال توسط هنرمند (كه فردى سريعالتأثر است) صورت مىگيرد.
بديهى است كه هنرمندان، از لحاظ سرعت انتقال ذهنى و حساسيت با هم اختلاف دارند. چه بسا هنرمندانى كه نسبت به هنرمندان ديگر، قدرت درك ذهنى و پيشبينى بيشترى دارند و ذهنشان نيازمندیهاى در حال بروز را (هر چند كه احساس و استنباط آنها در هم باشد) پيشاپيش استنباط مىكنند.
افراد حساس را به دو دستهی كلى مىتوان جدا كرد. عدهاى صاحبان ذوقند. اينان، ذهنى حساس براى پيشبينى وقايع كمونى دارند، ولى وسيلهی ظهور آنها را در دست خود ندارند (چون دنبال وسيلهی تظاهرات نرفتهاند) اينان هنر را مىتوانند بفهمند، و به درون تخيلات هنرمندانه مىتوانند راه يابند و انديشههاى هنرمند را استنباط كنند ولى خود فاقد قدرت ظهور ذهنيات هنرمندانه مىباشند.
عدهی ديگر، هنرمندان مىباشند. اينان علاوه بر دارا بودن تمام محسنات دستهی اول، داراى قدرت نمودار كردن تأثرات خود (از راه عوامل مختلف بيان هنرى) مىباشند.
عكسالعملها در هر چيز زندگانى (به ويژه در هنر) موهبت بسيار بزرگى هستند. عكسالعمل، اسباب ترك عادت و هشدار ایستایی است. حفاظت عادات به منزلهی پيروى از كهنهپرستى (يعنى عدم توجه به نيازمندیهاى لازم زمانه) است.
از ميان همهی افراد، دستهاى روى هنر تحقيق مىكنند و آثار زيبا يا نازيبا را موافق با نيازمندیهاى زمان، بر اساس نظريات اكثريت يا اقليت تعيين و تثبيت مىكنند و به هنر اجتماعى يا انفرادى معتقد مىشوند.
نظريات اقليت يا اكثريت دربارهی زيبایى روى عادات و علایق و خاطرات و دانستههايشان به وجود مىآيد. از اينرو ملاك زيبایى روى نظريات مردم، به وسيلهی دستهی معينى «كه طرفداران اقليت يا اكثريت هستند» زمينهسازى مىشود، و اظهار نظر اشخاص روى زيبایى يك اثر (كه بايد چنين و چنان باشد يا نباشد) از اختلاف يا توافق نظر آنان به دست مىآيد و همهی نوشتههاى مربوط به زيبایى از اينجا (كه متغير است) ناشى مىشود.
با اين نظر، زيبایى نيز هميشه روى هنرهاى عقب مانده كه عموميت يافته و مورد نظر اكثريت است مصداق پيدا مىكند. بنابراين، هنر نو زمانى كه نو بوده و عموميت نيافته باشد از نظر عموم هرگز نمىتواند زيبا باشد. پس هنرمند نوگرا، هميشه بدون توجه به نظريات عموم و زيبايىشناسان آنان، كار خود را دنبال مىكند و پيش مىرود. چون مىداند كه اگر آثارش نازيبا است و پذيرفته نيست، بعدها زيبا و مورد پسند خواهد شد و چه بسا كه هرگز مورد پسند نشود.
هر كسی زيبایى را در هر سنى و هر گونه كه تعريف و تعبير كند درست تعريف و تعبير كرده است (و تعريف متخصصين يا منتقدين اقليت يا اكثريت هم به جاى خود درست است) زيرا محال است تا كسى سليقهاش به مرور پرورش نيابد و زيباییهاى مختلف را نديده و تشخيص نداده و نسنجيده باشد و مغز خود را با نيازهاى لازم زمانه همراه نكرده باشد، بتواند زير بار زيباییهاى ديگرى برود.
هنرمندان، بستگىها، عادات و خاطرات را به علت برخوردهاى متقابل در زندگانى اجتماعى، در خود ذخيره دارند و آنها را به صورتى لازم تنظيم كرده به نمايش مىگذارند. هرگاه افراد آنها را استنباط كنند لذت مىبرند و زيبا خطاب مىكنند. پس در حقيقت زيبایى لازم را هنرمندان تركيب مىكنند و اين تركيب كردن همان ايجاد كردن است، زيرا معنى ايجاد كردن در هنر اين است كه صور منتخب موضوعات ويژه، به وسيلهی هنرمند، ماهرانه تركيب شوند. (در اين وقت ايجاد يك زيبایى هنرى شده است).
زيبایى هنرى هرگز در طبيعت به ترتيبى كه هنرمند به وجود مىآورد وجود ندارد. هنرمند مايهی اوليه را (هر قدر كه اندك باشد) از طبيعت مىگيرد، آنها را تنظيم و تركيب و كم و زياد مىكند و زيبایى ديگرى (جز زيبایى طبيعى و عادى) به وجود مىآورد.
زيبایى طبيعى هرگز قابل مقايسه با زيبایى هنرى نيست. زيرا زيبایى هنرى مركب و منظم و حاكى از روحيات بشر است. از اينرو داراى خاصيتى به گونهی ديگر با خاصيت و زيبایى موجود در طبيعت است.
یک اثر هنرى، آن وقت جالب دقت و نظر است كه فكر و نظر تا حدودى رسایى احساس بر روى اثر را داشته باشد و در اين هنگام، بيننده يا شنوندهی متفكر به شدت مجذوب فهم و احساس مىشود و چون احساسش تا حدودى به مطلب راه مىيابد، كنجكاو دريافت مىشود. شك نيست كه در حين كنجكاوى در هر يافتهاى، احساس لذت مىكند. وقتى به جايى رسيد كه غالب قسمتهاى احساس كردنى براى او قابل احساس شدند، در اين هنگام يافتهها با لذت مىشوند. اين لذتهاى يافته از روى كنجكاوى، هر چند نسبت به لذتهاى بىزحمت به دست آمده دوامش بيشتر است ولى شك نيست كه دوام خود آن در برابر لذتهاى نايافته يا لذتهایى كه در شرف به دست آمدن هستند ارزشى ندارد و زيبایى پر ارزشتر هميشه در آن اثرى موجود است كه حس كنجكاوى، نظر و فكر، همه از حيطهی ادارك آن به دور باشند و فقط در مرحلهی احساس جلب شوند.
بايد دانست كه براى استفاده از لذت زيبایى، لذت مرحلهی احساسى آن هميشه بيشتر از مرحلهی اداركى آن است. زيرا هر زيبایى كه به مرحلهی ادراك رسيد به همين علت تدريجاً عادى و معمولى مىشود. احساس عالیترين زيبایى، در ذهن فرّار و لغرنده وجود دارد. لذت مضمون هم، در اين شكلگيرى لغزنده موجود است. در اين وضعيت هميشه هنرمند در طلب استدراك قضايا است و مانند مردمان كنجكاو مىكوشد و در استدراك خود شك مىكند، باز مىجويد و حس مىكند و جويندگى را مداوم ادامه مىدهد.
با سلام و تشکر.