نيما يوشيج و شعر او

مقاله‌ی جلیل ضياءپور، با عنوان «نيما و شعر او»، مندرج در هفته‏نامه شهسوار، شماره 3، دوشنبه 17 مهرماه 1329

چندى است كه در اطراف شعر نيما و توجّه «آل احمد» به نيما يك عدّه، اظهار عقيده‌ی نامساعد مى‏كنند. كار اين اظهار عقيده به توهين و ناسزاگویى هم كشيده است. ما هنوز با انتقاد آشنایى نداريم و بر اساس پرورش نادرست و مواضع غلام پرورانه كه ساليان دراز داشته‏ايم قسمت اعظم عادات ما، روى تملق‌گویى پايه گرفته ‏است، گوش و ذهن ما پر از چابلوسى و مداهنه است. تعريف بى‏جا براى خودشيرينى و تكذيب بى‏جا براى خودنمایى بيشتر طرف توجه ما است تا درستگویى و انتقاد به معنى واقعى. بنابراين اگر احياناً كسى انتقاد كند بى‏شك مورد دشنام و آزار قرار مى‏گيرد. زيرا هنوز نه تنها عادت به شنيدن درستی‌ها نداريم بلكه معنى انتقاد را نفهميده ارزش آن را در نيافته‏ايم و هميشه گمان حمله‌ی خصمانه از طرف مى‏بريم. از اینرو غرض را درك نكرده به جاى انتقاد، به فحاشى و هتك احترام مى‏پردازيم.

جواب مقاله‌ی آل احمد از طرف پرتو علوى، يك چنين انتقادى بود حقيقتى در مطالبش نبود و فقط يك مشت بيهوده‏گویى بود. در واقع خواننده‌ی بى‏طرف در مى‏يافت كه نويسنده‌ی مقاله، يا از درك صحيح شعر به كلى دور است يا كه در اصل غرضى در ميان است. اين مطلب بعداً در يك جلسه برخورد جمعى با آقاى جهانگير تفضلى كه روزنامه‌ی «ايران ما» را در اختيار داشت، معلوم شد كه دسته جمعى خواسته‏اند نيما را تخطئه كنند و از كرسى او را پایين بكشند و خود (چنان كه اظهار كرده‏اند) ظاهراً با شعر نو (آن هم شعر نو و خوب كه البته نيما نگفته باشد!) موافقت دارند و به همين دليل هم بود كه در صدر مقاله‌ی مربوط به نيما (نوشته‌ی آل احمد) هشدار داده بودند: «اين مقاله براى سنجش و داورى خوانندگان درج مى‏شود و محتاج به يادآورى است كه نويسندگان «ايران ما» با نويسنده‌ی مقاله درباره‌ی موضوع مورد بحث موافقت ندارند».

گذاشتن اين چند كلمه به عنوان عدم موافقت در بالاى مقاله‌ی آل احمد به اين جهت بود كه بعد به وسيله‌ی مقالاتى نظير مقاله‌ی پرتو علوى (كه سراسر تمسخر و ستيز بوده ‏است) اذهان متمايلين و طرفداران نيما را خدشه‏دار كنند! و خود را غير مسئول جلوه دهند.

در اينجا، منشأ اين گفته‌ی سعدى يادآور ما است: «سنت جاهلان است كه چون به دليل از خصم فرو مانند سلسه‌ی خصومت بجنبانند».

من در اطراف نوشته‏هاى علوى حرفى ندارم. زيرا به قدرى بى‏مايه و دور از منظور است كه بحث در اطراف آن جداً بيهوده ‏است، و مى‏دانيم كه براى اُدباى طرفدار گل و بلبل به ويژه اگر هدفى (در راستاى نظراتى خاص) در ميان باشد، سخن از قواعد شعرى و عروض و اوزان و غيره، بهانه‌ی خوبى از جهت داد سخن دادن بر مذاق ادب دوستان خلق به هم فشرده مى‏باشد. يعنى براى آن كسانى كه هرگز فرصت تعمق در چگونگى شعر و مفهوم درست آن را (همچنان كه در نقاشى) ندارند و پيداست كه بهتر از اين هم نمى‏توانند انتقاد كنند. اين موضوع منحصر به علوى‏ها نيست بلكه همه‌ی شعرا و طرفداران اشعار قديم، گرفتار اين محدوديت ذهنى و تقليد و گذشته‏نگرى متعصبانه هستند. اين اشخاص هرگز به زمان حال و به اندك جلوتر نظر ندارند. از اينروست كه بيان تازه براى آنان مفهوم ندارد. شنيدن مرتب يك گونه استعارات و تشبيهات و سرودن اشعارى كه در آن هميشه دم از دل و گل و بلبل و يار و دلبر و مى و معشوق و نرگس مست و غيره و غيره زده مى‏شود، جایى براى نشست تشبيهات و استعارات تازه‏تر باقى نمى‏گذارند. در اين صورت بديهى است كه ذهن هنرى، محدود و بسته مى‏ماند. آیا با ذهنی که معتاد به تشبیهات و استعارات گذشته باشد کسی می‌تواند صحنه‌ای سرد و مرموز در عین حال سریع و زندگی‌آور را در ذهن بیدار کند؟ و با چند کلمه‌ی کوتاه و قاطع، شروع سریع زندگی را در زمان معینی و حالت به خصوص همان زمان تعریف کند؟

افسانه‌ی نيما، مطلبى نيست كه در اطراف آن اين همه به بحث و قال و قيل بپردازند. زيرا مجموعه‌ی «افسانه»، يك اثر عوام پسند است كه به درد خلق به هم فشرده مى‏خورد. ولى ساير اشعار او نظير «اندوهناك شب»، «شمع كرجى»، «غراب»، «عنكبوت رنگ»: (آن كه مى‏گريد با من با گردش شب)، «آقا توكا»، «ماخ اولا»: (بر فراز دشت باران است باران عجيبى)، «زيكزا»، و شعر «غم اين خفته‌ی چند» البته اشعارى هستند كه فهم و تيزبينى بيشتر از آنچه كه خواص نمايان در آن دور مى‏زنند لازم دارد. ولى اين عدم رسایى ذهن هنرى بى‏مايه‏ها، براى آنان اسباب انگيزه ‏است. اين است كه با بهانه‏هاى مختلف پيش مى‏آيند: كه شعر يعنى بيان مطلب قابل فهم به بيانى آسان؛ و شعر يعنى سجع و قافيه و شعر يعنى آن كه گذشتگان گفته‏اند. شعر يعنى فلان و فلان و فلان.

اين عده از شعراء و طرفدارانشان، بى‏شك فاقد حس تطبيق وضع زمانه‏ها هستند و البته فاقد حسّ قضاوت لازم و انتقاد نيز مى‏باشند. اگر كسانى براى آگاهى اينگونه شعراء و طرفدارانشان توضيح بدهند كه مثلاً صحنه‏هاى بزمى فردوسى كسل كننده‏ است چون با وزن و قالب حماسى كه مناسب گفتار ديگرى است گفته شده، در اين وقت است كه شعراى متعصب و طرفداران متعصب‏ترشان اين ايراد را هتك احترام نسبت به فردوسى تلقى كرده انتقاد كنندگان را به باد تكفير مى‏گيرند. شعراى بزرگوار ما كه به عظمت و مقام در پيش ما گرامى‏اند اگر كارشان داراى عيب فنى باشد بدون شك بايد در نظر گرفته شوند و علاوه بر اين، تعصب (كه از جاهليت مى‏خيزد) نبايد ورزيد. (در نظر گرفتن اين عيوب براى تحقير يك شخصيت يا شخصيت‏هاى بزرگ نيست. بلكه منظور، تكرار نشدن آن عيب در حين ايجاد آثار هنرى جديد است).

اگر گفتم فهم غالب نكات شعرى نيما براى خواص نمايان ما مشكل است به اين جهت است كه مفهوم شعر در پيش طرفداران قدما و طرفداران هنر جديد متفاوت است. (همچنان كه در نقاشى اين مشكل امروزه وجود دارد).

در نزد هنرمندان و طرفداران هنر جديد، شعر چنين تعبير مى‏شود: «بيان لازم احساس و استنباط شاعر بدون هيچ گونه شرط و قيد». شما مى‏خواهيد آن را آزاد «نثر» يا هر چيز ديگر نام بگذاريد. در ساير هنرها هم اين مفهوم كلى صدق مى‏كند، هنر نو، ابزار لازم بيان خود را در هر زمانه‏اى همراه دارد و ابزار گذشته را به گذشته وا مى‏گذارد و خود از قالب نو استفاده مى‏كند و هرگز خود را مقيّد ابزار گذشته (مگر به اندازه‌ی الهام‏گيرى) نمى‏كند.

مطالب پیشنهادی

1 Response

  1. نورا گفت:

    سلام معنی ونقد شعر اندوناک شب نیما یوشیج می خواستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *