مقاله با عنوان «مروری بر زندگی جلیل ضیاءپور، نقاش و پژوهشگر فرهنگی، مردی از نسل خروسهای جنگی»، روزنامه تهران امروز، ۲۶ آبان ماه ۱۳۸۸
جالب است كه یكی از جنجالبرانگیزترین نقاشان معاصر ایران، تابلوهای نقاشی چندانی از خود برجا نگذاشته است. از جلیل ضیاءپور بیش از ۳۰ تابلوی نقاشی باقی نمانده كه بیشتر آنها در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشوند، چندتایی در اختیار خانوادهاش قرار دارند و تعدادی دیگر از آنها هم از ایران خارج شدهاند و حتی خانوادهاش هم از سرنوشت آنها خبر ندارند.
ضیاءپور روز پنجم اردیبهشت سال ۱۲۹۹ در بندرانزلی متولد شد. او هم زاده منطقهای از كشورمان است كه چهرههای تأثیرگذار و معروف زیادی را به دنیای هنرهای تجسمی معرفی كرده است. محصصها، آغداشلو، حسین محجوبی، صادق بریرانی و علیرضا اسپهبد همگی از فرزاندان آن منطقه هستند كه به دلیل ارتباط با كشورهای همسایه و اطلاع از جریانهای روز آن زمان، در مسیری قرار گرفتند كه توانستند نوآوریها و جریانسازیهای بسیاری در این عرصه هنری انجام دهند.
ضیاءپور مانند دیگر هم نسلان خود كه در آرزوی برداشتن گامهایی بلند بودند برای پیدا كردن راهی كه رویاهایش را عملی كند در سال ۱۳۱۷ به تهران آمد. او ابتدا به هنرستان موسیقی رفت و پس از آنكه توانست امتحانات ورودی را پشت سربگذارد به آن مدرسه راه یافت. اما مسیر هنری او خیلی زود تغییر كرد چون شیفته رشته آهنگسازی بود و با تغییر مدیریت هنرستان و حذف این رشته، او هم از ادامه تحصیل در هنرستان موسیقی منصرف شد. با این حال باز هم رشتههای هنری را پیگیری كرد و به مدرسه هنرهای مستظرفه رفت؛ مدرسهای كه كمالالملك بنیانگذار آن بود و شاگردانش كه در آن سالها اداره مدرسه را بر عهده داشتند به عنوان نماینده هنر رسمی كشور هم شناخته میشدند. ضیاءپور در آنجا به فراگیری هنرهای سنتی از قبیل مینیاتور، تذهیب، نقش قالی و نقاشی سنتی پرداخت اما سرنوشتی كه در سالهای بعدی برای او رقم خورد، این نقاش جوان را به یكی از دشمنان این هنرها تبدیل كرد و ضیاءپور به عنوان یكی از سردمداران هنر نوگرا در ایران شناخته شد.
اولین برخوردهای او با جنبههای هنر مدرن در دانشكده هنرهای زیبا بود كه در سال ۱۳۲۰ به آن وارد شد و به تحصیل نقاشی پرداخت. افتتاح دانشكده هنرهای زیبا كه همزمان بود با حضور استادان خارجی و موجب تربیت نسلی شد كه با دانشآموختگان مدرسه صنایع مستظرفه تفاوت داشتند و در فكر نقشها و طرحهای دیگری بودند. ضیاءپور در سال ۱۳۲۴ فارغالتحصیل شد و خیلی زود توانست با استفاده از بورس دولتی به كشور فرانسه برود و به یكی دیگر از مراكز نوگرایی در هنر آن زمان راه پیدا كند. به همان شكل كه دانشكده هنرهای زیبا یكی از مراكز هنری پیشرو در ایران بود، بوزار پاریس هم چنین نقشی در عرصه جهانی داشت. او در آنجا تا مقطع دكترا به تحصیل پرداخت و پس از آن در سال ۱۳۲۸ به كشور بازگشت.
ضیاءپور احتمالا در بازگشت به كشور با دوگانگی شدیدی مواجه شد چراكه نقاشان نوگرا را در اقلیتی بسیار كوچك دید كه حتی فرصت نفس كشیدن هم نداشتند چه رسد به اینكه بخواهند آثار خود را به راحتی عرضه كنند و به بحث درباره آنها بپردازند. اما او تصمیم نداشت به چنین فضایی تن دهد و به همین دلیل از همان ابتدا با گروهی از همفكرانش گرد هم جمع شدند و به برگزاری جلسات سخنرانی، بحث و بررسی هنر مدرن در تمام عرصههای ادبیات، هنرهای نمایشی، شعر، نقاشی و موسیقی مشغول شدند. نقاشانی مانند حسین كاظمی و جواد حمیدی با او همفكر بودند و گالری محمود جوادیپور هم به فضایی تبدیل شد تا در آن آثار خود را به نمایش بگذارند و با مخالفان خود جنگ و جدل كنند.
در همان سال ضیاءپور كه سوداهای بسیاری در سر داشت «انجمن خروس جنگی» را پایهگذاری كرد؛ انجمنی كه هم اكنون به عنوان اولین حركت سازمانیافته و گروهی برای گام برداشتن به هنر نوگرا شناخته میشود. این انجمن فقط به نقاشی اختصاص نداشت و حتی خود ضیاءپور هم در آن فقط درباره نقاشی سخنرانی نمیكرد بلكه به موضوعهایی مثل ادبیات و داستاننویسی هم میپرداخت.
در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۳۰ شمسی و با تغییر فضای فرهنگی ایران از ضیاءپور هم برای برخی مشاغل دولتی در بخشهای فرهنگی دعوت كردند و به این ترتیب او توانست برخی زیربناهای هنر نوگرا را در كشور پایهگذاری كند كه یكی از مهمترین آنها هنرستان هنرهای زیبا بود؛ هنرستانی كه در سالهایی بعدی توانست چندین نسل از هنرمندان را تربیت كند و چهرههای سرشناسی از بین دانشآموختگان آن بیرون آمدند.
ضیاءپور كه به فرهنگ عمومی ایران علاقه بسیاری داشت چندین سال را به سفر به نقاط دور افتاده كشور پرداخت كه حاصل آن چندین جلد كتاب پژوهشی بود. بخش دیگری از تحقیقهایی كه در این سفرها انجام داد نیز هم اكنون به صورت طرحهای دقیقی برجا مانده است كه از تزئینات لباسها و پوشاك مردم قومهای مختلف كشور كشید و آنها را ثبت كرد. شاید همین علاقه او به پژوهش در فرهنگ ایران موجب شد بیش ازآنكه به خلق تابلوهای نقاشی بپردازد به سفر در گوشه و كنار كشور پرداخت و چندین كتاب درباره فرهنگهای ایرانی به نگارش درآورد. البته این فرهنگ بومی در نقاشیهای او هم نمود دارد و میتوان سیاه چادرهای عشایر، زنان بلوچ و كرد و لر را در آثار این هنرمند دید كه مخالفانش او را به غربزدگی متهم میكردند.
ضیاءپور در سال ۱۳۵۷ بازنشسته شد اما بازهم به كار خود در دانشگاههای هنری مختلف ادامه داد و علاوه بر تدریس هنر، پژوهشهایش را هم ادامه داد. حاصل سالها تحقیق، مسافرت و پژوهش این هنرمند در فرهنگ ایران و جهان منجر به نگارش ۲۸ جلد كتاب، ۷۰ مقاله و ارائه ۸۵ مقاله شد كه هنوز به عنوان مرجعی در موضوعهای مختلف شناخته میشوند.
ضیاءپور در سال ۱۳۷۸ در سن ۷۹ سالگی درگذشت و شاید مرگ او در شبی كه ریشهای عمیق در فرهنگ عامه ایرانیان دارد بیارتباط با علایق و عشق او به این فرهنگ نباشد. شب یلدا، سالمرگ درگذشت این هنرمند صاحبنام است. ضیاءپور در سال ۱۳۵۶ در مصاحبهای گفت:«با کمال تأسف دلم میخواست هر کارى از دستم بر میآمد میکردم. ولى تا کى فریاد بزنم؟ ۱۹ سال، دیگر بس است. خودم هدفى دارم و باید به کارم هم برسم و نمیشود که همیشه نعره زد. شنیدم بعضى از هنرمندان که نمیتوانند خودشان و آثارشان را توجیه بکنند، میگویند همین است که هست و این ادعاى هنرمندان خارجى است و نشان میدهد که نسبت به آموزش و پرورش مردم خودشان بیتوجهاند.»
منبع: روزنامه تهران امروز
درود بر تمامی پاسداران راستین فرهنگ و هنر ایران زمین خاصه استاد جلیل ضیاپور.ازشما دست اندرکاران این وب سایت هم سپاسگذارم که اقدام به معرفی و تبیین آرا بزرگان هنر ایران زمین نموده اید.تمنا میکنم اگه امکان داره لیستی از تالیفات استاد ضیاپور رو بخصوص اونایی که در مورد هنر مدرن ایرانه برای این حقیر ایمیل کنید.
درود فراوان به روح جلیل ضیاپور که همواره در اندیشیدن به فرهنگ وهنر پیشگام بودند-از انجایی که هنوز کسی همچون ایشان نتوانسته ونخواسته است که 50 سال از زنگی خود را صرف پژوهش پوشاک ایران زمین کند لازم است که بفکر تجدید چاپ اثار این استاد باشیم تا این از این گنجینه همگی بهرمند شوند.