مقاله ی عباس مشهدیزاده، با عنوان «تلاشهای عاشـقانه»، دو هفته نامه تندیس، ویژه هشتمین نشست پژوهشی هنر، دهمین نکوداشت استاد جلیل ضیاءپور، نگارخانه برگ، 19 آبان ماه 1388
بسیار پیش آمده که اینجا و آنجا، بویژه در دانشگاهها، از من پرسیده شود: چگونه بوده که برخی از شماها یا استادانتان توانایی در چندکاره بودن دارید و در هر کدام از رشتهها که باشد، کارها کارستان میشود؟! پاسخ کوتاه و فشردهی من این بوده: فرهنگِ پرورش و آموزش بشر تا روزگار پیش از جنگ جهانی دوم این گونه بوده که در زمینهی پرورش و تربیت کودک- چه در خانه و چه پس از آن- از همان اوان کودکی در فضایی آکنده از مهربانی و شکیبایی و با یاری جستن از همهی معرفت و حکمتی که در توش و توان خانه و آموزههای پس از خانه میسر بوده، برای آنچنان آیندهای که مورد پرسش است، آماده میشده.
پس از جنگ جهانی دوم پیشبَری علم و دانش و فهم و فن و ارزش و ورزش هنر و … همه چیز بر گُرده و به دست فنسالاری، شغل، تخصصِ محض سپرده شد و چنین شد که میبینید و مییابید: گروه گروه انسانها به گونهای دلبسته و دلخسته دلدادهی شغلی دلخواه ولی فقط و تنها در یک زمینه پرورده میشوند، به دور از هر گونه مِهر و معرفت و حکمتی!
البته و صد البته فنسالاری توانسته آسایش را به فراوانی به گسترهی جهان بگستراند، ولی با هزینهی بسیار بسیار گران و به بهای قربانی شدن آرامش انسانها و به همراهش افسردگی گستردهی جهانی!
هم از اینرو بوده که پیشینیان خودِ ما در ایرانمان به اندازهی توانشان توانسته بودهاند به گونهای بسیار عاشقانه از پس چندین و چند کار برآیند. این را از پیش از اسلام بگیرید تا برسید به بوعلی، بوریحان، بونصر، بوسعید، … و معاصرانمان دکتر حسابی، دکتر هشترودی، دکتر مجتهدی، دکتر ضیاءپور، دکتر یحیی ذکاء، … و برخی از خود ما جوانترها که شاگردان آن نازنین بودهایم و گویا آخرین نسل از آن روزگارانیم. من در برنامههای پیشین این نکوداشتهای نگارخانه برگ – البته کاری است بسیار بسیار ستودنی و پسندیده که با همکاری نشریهی خوب «تندیس» سامان مییابد- نیز به روشنی دربارهی دوست نازنینم ژازه تباتبایی گفتم: او خودش یکتنه و به تنهایی در درازای زندگی کوتاهش از سویی به اندازهی چندین کس هنر داشت و کارایی و آفریده و آورده آورد و از سویی دیگر به اندازهی چندین سازمان و اداره برای هنر معاصر و نوین این سرزمین تلاش و کوشش نمود. به راستی شگفتآور است: یک انسان و این همه توان و آورده!
این گونه است که جلیل ضیاءپورِ ما نه تنها نخستین آورندهی هنر نوین نگارگری به این سرزمین بوده، بلکه کوششهایی که در پی میآید، تنها بخشی از تلاشهای او بوده است:
– بنیانگذار و نخستین گردانندهی هنرستان هنرهای زیبای تهران.
– نخستین پژوهشگر واژگان گیلکی.
– نخستین برپادارندهی پدیدهی نمایشگاههای بزرگ مردمشناسی در ایران.
– نخستین ناشر ستیزنده با کهنهپرستی در هنر با انتشار نشریهی «خروسجنگی».
– نخستین نویسندهی ایرانی تاریخ هنر جهان در ایران.
باشد که نام و یادش همیشه زنده و پایا بماناد. آمین!