سخنرانى جلیل ضياءپور، با عنوان «پاسهايسم، ديناميسم، كريستاليسم، فوتوريسم»، انجمن هنرى خروس جنگى، مندرج در مجله «انديشه و هنر»، شماره 4، تيرماه سال 1333
در پيش گفته شد كه «فوويسم» نقص مكتب امپرسيونيسم را (كه فقدان طرح بود) با به كار بردن دوبارهی طرح به وضع شديدترى، از ميان برداشت و از وجود طرح به نحو لازم ولى خشن استفاده كرد، و روشن شد كه زنندگىهاى مكتب فوويسم «از نظر رنگ و طرح» به علت عكسالعمل روحى اجتماعى بود كه محروميتها و كمبودها را احساس مىكرد و از راه شيوهی كار و نحوهی به كار بردن رنگ و طرح، خشونت و خشم خود را منعكس و عرضه كرد. اما تندى گفتار چنان شد كه جاى ملاحظه و محافظهكارى را گرفت. اين شيوهی كار، علاوه بر بىپرواگویى، قالب طبيعى را كمتر خرد و خمير كرده بود، و نيز، قدرت گويایى نسبتاً كافى براى اكثر مردم ناآرام فراهم كرده بود.
دورهی فوويسم دورهی دانش و روشن فكرى بود. حس كنجكاوى، توجه و نفوذ در رگ و ريشهی هر چيز، موشكافى و پىجویى و رخنهگرى تقريباً عموميت داشت. از اينرو، زمانه به همين يك مكتب فوويسم اكتفا نكرد و حس كنجكاوى و تجسس، باعث بروز مكاتب «پاسهايسم» Passeisme، «ديناميسم» Dynamisme، «كريستاليسم» Cristalisme و «فوتوريسم» Futurisme گرديد.
گروهى كه اوضاع اجتماعى از نظر فلسفهی زندگى برایشان روشن نبود و به اصطلاح هنوز در تنگناى رمز و راز سير مىكردند، با استفاده از مكتب «پريميتيو» Primitive مكتب پاسهايسم را به وجود آوردند. (مكتبى صريح و خوانا كه رنگها و طرحهاى روشن و گويا و در عين حال قاطع و خشك و تيز داشت) و صراحت و خوانایى و تيزى و خشكى اين مكتب از نظر زمانهی فوويستها قابل قبول بود. زيرا گوشهگيرى از زمانهی فوويستها را توضيح مىداد و رضايت خاطرى براى گروه ديگر هم زمان بود. اگر فوويست ضجهها و خشونتها را بازگو مىكرد، پاسهايست در رمز و راز و سكوت (ولى با قدرت نفوذناپذير) در انديشه بود. «ديناميست» اين هر دو را براى بروز فشارها ضعيف ديد (درست است كه قدرت گويایى بسيارى دارند ولى هنوز قادر به بيان احوال موجود نيستند).
كوشش در راه پيدا كردن قالب ديگرى كه بتواند به واقع حق مطلب را ادا كند و كسرى نداشته باشد، ديناميسم را به وجود آورد.
در اين شيوه، اشياء و اجسام چنانند كه گویى در ميان آنها مواد منفجره گذارده داغانشان كردهاند، و اين، كار هنرمندانى است كه حالت جان به لب رسيده و آتشفشانى داشتند.
اين قالب در برابر مكاتب موجود، مناسبترين قالبى به نظر آمد كه توانست همراه با شيوهی كوبيسم حق مطلب را ادا كند.
به موازات اين مكاتب دو مكتب ديگر نيز به وجود آمد كه حس تجسس و تازهخواهى را (در عين اين كه فارغ از بيان حالات زمانه نبود) اقناع مىكرد و آن دو مكتب «كريستاليسم» و «فوتوريسم» بودند.
كريستاليسم اساس هندسى داشت و تظاهر به قدرت و رسوخ در عمقها مىكرد و مىخواست ماوراى اشياء و اجسام نيز مانند بلورها ديده شوند و چيزى از نظرها مخفى نماند در واقع با روشنبينى، مىخواست نشان بدهد كه همهی نديدنیها و پنهانكاریها بايد روشن و قابل ديدن باشند. و اين، تعبيرى به روشنبينى در ماهيت افكار از همه نظر در زندگانى اجتماعى بود كه به وسيلهی سطوح و اجسام هندسى ماوارء حاجب، قدرت و زمختى را نشان مىدادند. در اينجا به جاى داد و فريادها و تندخویىها و گردنكشىهاى ديناميكى، حوصله و تفكر و آرامش با قدرت و سماجت آگاهانه به وجود مىآمد.
سكون و سنگينى تركيبهاى كريستاليسم نمايندهی توجه و بررسى زندگانى زمانهی خود و پيش بردن آن به صورت تازهاى شد كه دانش نو، آن را پايهگذارى كرد و پيش برد.
درست است كه ديناميسم در بيان عوالم، حق مطلب را ادا مىكرد ولى از نظر ظاهر خواهى نخواهى در طبيعت تغيير فاحشى به وجود آورده بود. يعنى در حين بيان،از اشكال مأنوس مردم بهرهگيرى نكرد. بلكه طبيعت را به خاطر بيان روشن، سر و پا شكسته كرد و كريستاليسم آن را تأييد و تقويت نمود و به صورت بغرنج و سؤال برانگيز در آورد. در اين برداشت، افكار و ارواح خود را خيلى سريع در برابر پيشرفتهاى زودرس ديدند و چون ظرفيت هضم و قبول اين چنين سرعتى را در خود نديدند ناگريز به عدول و اعتراض محافظهكارانه و سپس صريح پرداختند. ولى اعتراضات به جایى نرسيد و مكاتب (يعنى قالبهاى لازم بيان) به غلتك افتاده بودند و جلوگيرى از پيشرفت آنها از عهدهی اشخاص و اجتماع خارج شده بود.
اجتماعات هنوز سرگرم اعتراضات كوچك خود بودند از اين رو نمونههایى قابل فهم عمومى مىخواستند تا منويات آنها را بازگو كند. ولى اجتماع روشن و مترقى هرگز به اعتراض در يك امر كوچك (كه در قبال آن امور بزرگترى در پيش دارد كه بايد از ميانه بردارد) پایبند و معطل نمىماند و آنها را در برابر امور ديگر، كوچك و قابل حل مىداند. اين است كه هر دفعه با ضربههاى كوبندهتر و سنگينتر، شيوه و هدف خود را پيش مىبرد.
پيش بينى و دورانديشى و پيشرسى فكر يك گروه مترقى هرگز آنان را وانمىدارد به چنگكهاى راه و نيمه راه مردمانى كه فكرشان به جاهاى دور قد نمىدهد گير بيفتند. ولى پاسخ نيمه آرام كنندهاى به معترضين مىدهد و به هر انجام اعتلاى فكرى براى آنان پيش مىآورد. به اين جهت نقاشىهاى غير مأنوس را به نام فوتوريسم (يعنى چيزى كه آيندگان به آن توجه خواهند كرد) مىنامد و آن را وجههی انديشه و پرسشگران قرار مىدهد.
فوتوريسم، يعنى نقاشىاى كه براى آيندگان آماده مىشود. (پاسخ اين بود) ولى مىدانيم كه آثار آينده را آيندگان روى شرايط زمانى خود به وجود مىآورند و پيشاپيش هيچ چيز چنان كه بايد به وجود نمىآيد مگر به صورت بسيار ابتدایى كه دستاويز آيندگان مىشود. فوتوريسم، اسمى بيش نبود و نقاشىهاى آن مربوط به همان عصرى بود كه به وجود آمده بود.