در دنياى امروز از هنر نقاشى چه بايد خواست؟

سخنرانى جلیل ضياءپور، با عنوان «در دنياى امروز از هنر نقاشى چه بايد خواست؟»، انجمن هنرى خروس جنگى، سال 1328، مندرج در هفته‏نامه آذرپاد، شماره 2، دوشنبه 12 فروردين 1329

تا هم اكنون، اكثر مردم ما گمان دارند كه نقاشى تنها يك فن ذوقى است و براى اين انجام مى‏شود كه بدون استثناء خوش‏آيند خاطر تمام طبقات مردم واقع شود اما امروز ديگر اينگونه نظر داشتن در مورد نقاشى يا هر هنر ديگرى به علل زيادى (كه از حدود اين مطلب خارج است) صحيح نيست. دير يا زود بايستى براى شناسایى واقعى فن نقاشى بررسى‏هاى زيادتر و دقيق‏ترى كرد.

تفاوت اساسى‏اى كه ميان نقاشى امروز با ديروز موجود است اين است كه اصولاً نقاشى قديم بيشتر نشان دهنده‌ی ظواهر طبيعت بوده اشياء، انسان و حيوانات را همانگونه كه بود، نشان مى‏داد و از اين راه بيان مقصود مى‏كرد. ولى نقاشى امروز به اين حد اكتفا نمى‏كند و مى‏كوشد تا منظورهاى درونى را هم بنماياند. اين تفاوت اساسى، از لحاظ منظور كمال هنرى در فّن نقاشى داراى اهمّيت است. اين اختلاف اساسى، غالب صاحبان ذوق و مردمى را كه از نقاشى مفهوم ديگرى در ذهن داشتند دچار ناراحتى و بُهت كرده سبب اعتراضات شديدى درباه‌ی نقاشى جديد شده ‏است. اما مسلّم است كه اين اعتراضات ديرى نخواهد پایيد و دلايل كافى نقاشى جديد به تدريج نشان خواهد داد كه كار اين هنر آن چنان هم كه معترضين وانمود مى‏كنند بى‏راهه نيست. منتهى، براى شناسایى هنر جديد، البّته كه دقّت و فراست بايد به كار برد و تنها به اندوخته‏هاى گذشته (كه براى درك هنر امروز ما كافى نيستند و فقط براى سنجش هنرهاى گذشته مى‏توانند بكار آيند) نبايد اكتفا كرد.

گفتم نقاشى قديم با نقاشى جديد در هر حال اين تفاوت را دارد كه نقاشى قديم به ظواهر اشياء و موجودات توّجه داشت. ولى نقاشى جديد علاوه بر ظواهر طبيعت به باطن قضايا هم توّجه دارد (به خصوص به بيان مقاصد عميق‏تر بيشتر توّجه دارد).

در نقاشى قديم اگر صورتى را مى‏ساختند، همه‌ی كوشش نقاش در اين بود كه شبيه ظاهر شخص را بسازد كه چشم، چشم او باشد و لب دهان او همان باشد كه هست و نيز علاوه بر شباهت، كوشش داشتند كه شخصيت اشخاص را با كمك مهارت فوق‏العاده بر چهره‏ها و هيئتشان نمودار كنند و در اين كار تا اندازه‏اى هم موفق شدند (البته تا اندازه‏اى موفق شدند نه بيشتر، و نه به مانند امروز). اين اقدام و موفقيت كم آنان، در هر حال نشان مى‏دهد كه نشان دادن روحيات و باطن اشخاص نيز مورد نظر هنرمندان بوده‏ است و اين همان نظر اصلى است كه امروزه، نقاشى جديد دنبال مى‏كند (عجالتاً به اين مطلب كارى نداريم كه نقاشى جديد با اين همه ادعا، خوب جورى توانسته است مقاصد خود را نشان بدهد يا نه؟ آيا در منظور خود موفق شده است يا نه؟ و به فرض موفقيت تا چه حد موفق شده است). ما به اين مطلب بايد توّجه داشته باشيم كه در هر حال هدف نقاشى جديد صحيح است چون دنباله‌ی نظريات نقّاشان گذشته را تعقيب مى‏كند و مى‏دانيم كه در اين كار نظر دارد كه روحيات و نفسانيت دقيق را تعريف كند ( آيا تعبير و تعريف نظريات دقيق و نشان دادن آنها را مى‏توان انحراف هنر نقاشى از راه اصلى دانست؟ بى شك نه). اما اينطور هم نيست كه در جريان اين كار به افراط و تفريط فراوان نپرداخته باشد و يا در غالب نكات، نابجا دست به اقداماتى نزده باشد و تحت تأثير عكس‏العمل‏هاى منفى و غير لازم قرار نگرفته باشد. با اين همه به طور كلى خط سير اصلى را (كه همان تفسير و بيان مقاصد دقيق است) تعقيب مى‏كند.

هنرمندان چون وارد جريان كارند، درست دنباله‌ی كار خود را مى‏گيرند و در شناسایى جزئيات كارشان از چيزى فروگذار نمى‏كنند. اما براى مردم اينطور نيست مردم، صاحبان ذوقند و صاحبان ذوق هم به علّت مشكلات فراوان زندگى نمى‏توانند دائم در جريان باشند و امكان دارد كه در غالب نكات آثار هنرى، هم پاى هنرمند به پيش نروند. در همين جا، يك فاصله ميان آثار هنر جديد و صاحبان ذوق عقب مانده ايجاد مى‏شود و در اين حال نتيجه چنين مى‏شود اگر مردم با هنرها تماس لازم نگيرند و تغييرات اساسى آنها را (كه به تدريج پيش مى‏آيد) تشخيص ندهند و ندانند، بنابراين از فهم و لذّت بردن از هنر نو عقب مى‏مانند.

هر چند اين مطلب را كه به عنوان شاهد مى‏خواهم بياورم گاهى پيش آمده كه عيناً باز تذكر داده باشم، ولى چون شاهد زنده‏ای است خوب مى‏تواند گفتارم را براى چندمين بار تأكيد كند.

ما همگى با نقاشى‏هاى ايرانى تماس داريم يعنى ممكن است مينياتورهاى فراوانى را ديده باشيم (اگر «ممكن است»، گفتم، براى اين است كه اكثراً امكان نداشته است در نقاشی‌هاى خودمان دقّت كنيم و از هنر كشور خودمان آنطور كه بايد اطلاع داشته باشيم. ولى در هر حال با نقش‏هاى كاشى سر و كار داريم و قالی‌هایى را كه در زير پا داريم و اطاقهايمان را زينت داده‏اند نيز هر روز و هر لحظه مى‏بينيم ولى به آنها توّجه نداريم). حال با اينكه هميشه با اين عوامل (يعنى نقش كاشی‌ها و مينياتورها و نقش قالب‌ها) سر و كار داريم آيا هرگز از خودمان پرسيده‏ايم كه اين نقشه‏هاى غير طبيعى به چه علّت روى كاشى‏ها و قالى‏ها كشيده شده‏اند؟ و شده كه از اين تغييرات چيزى بفهميم؟ و شده كه دليل اين همه رنگ‏آميزى‏هاى عجيب و غريب و بسيار خيال‌پردازنه‌ی در عين حال با هم اُخت را بدانيم؟ مطمناً نه. زيرا براى فهميدن به دنبالشان نرفته‏ايم و صاحبان ذوق پرورش يافته‏اى نيز نداشته‏ايم كه علل تغييرات اصلى يا فرعى هنر نقاشى را در دوران مختلف براى ما تشريح كنند. حتى كتابى درباره‌ی تحولات فن تخصصّى نقاشى ايران كه مانند يك تاريخ اقلاً توضيحاتى براى ما بدهد نداريم. پيداست كه با نبودن وسایل توضيح، مردم ‏نيز نمى‏توانند از هنر كشور خود اطلاع ‏داشته ‏باشند و نمى‏توانند بدانند كه هنر محيطشان‏ يك ‏چند عالی‌ترين ‏هنر دنيا بوده ‏و همانا امروزه ‏بزرگترين ‏زمينه‏هاى ‏هنر جديد است.

نقاشى جديد را گذشته از عكس‏العمل‏هاى فرعى كه با خود به همراه دارد بايد به دقّت بررسى كرد و در حين بررسى، به اين مطلب بر خواهيم خورد كه كليه‌ی وسایلى كه در نمايش يك موضوع در آن به كار مى‏روند (از رنگ‌ها و خطوط) آشنایى عميق با وجود شما، با نظريات و خواستهاى شما، دارند. اما اين آشنایى چنان نيست كه تا به آنها برخورد كنيد به فوريت بشناسيد و كليه‌ی سوابق آشنایى را در جلو چشم خود مجّسم ببينيد. براى آشنایى كامل لازم است كه درباه‌ی آنها بيشتر تفحص كنيد و كنجكاوتر باشيد. سوابق را از خانه‌ی ذهن خود خارج كنيد و آنها را از گوشه‏هاى تاريك – روشن خاطرات خود بيرون بياوريد.

اگر از نقاشي‌هاى طبيعى قديمى لذّت مى‏جویيد براى اين است كه در هر حال از لحاظ و شكل، احتياجى به فكر كردن نداريد و به علّت عادت متمادى، احتياجى نيست كه به سوابق رجوع كنيد و ذخاير ذهنى را به كمك طلبيد. زيرا شما با آنها آشنایى متمادى و عادى داريد و آنها براى شما زياد تكرار شده‏اند. اين است كه بى‏هيچ زحمتى مفهوم شكل را درك مى‏كنيد، اما مقاصد رنگين يك تابلوى طبيعى قديمى را البته مانند تصاوير همان تابلو متوّجه نيستيد. مانعى ندارد كه اين تذكر را در مورد خود بيازمایيد (يعنى ببينيد در يك تابلوى نقاشى، از چه لذّت مى‏بريد؟) در اين صورت مطمئناً همه‌ی هدفتان متوّجه تصوير است و رنگ‌ها براى شما آن لذّت را ندارند كه تصاوير شبيه به اشخاص يا داستان‌نماها دارند، مسایل ديگر در درجات بعدى قرار مى‏گيرند.

طبيعى است كه براى مردم غير وارد كه آشنایى حتى از دور با جريان نقاشي‌هاى نو ندارند قابل فهم و لذّت‏آور نيست. براى لذّت بردن و فهميدن بايد اولاً كم‏كم به نقاشي‌هاى خودمان (مينياتورها، نقش قالب‌ها و كاشی‌ها) وارد شويم. تغيير و تبديل نقش‏هاى آنها را بدانيم، و دليل تغيير شكل تصاوير عادى و طبيعى را به غير طبيعى در نقاشى‏هاى قالى و كاشى و مينياتورهاى گذشته بفهميم، و ماهيت رنگ‌ها را در مواردي كه به كار رفته‏اند بشناسيم، پس از طى اين مراحل، نقاشى جديد را نيز خواهيم شناخت.

آنچه بيشتر جالب و لازم است كه به صاحبان ذوق گوشزد كنم، اهميت نقاشي‌هاى گذشته‌ی ايران در الهام بخشى فّن نقاشى جديد در دنيا است. زيرا قدرت ايجاد شكل‏ها و رنگ‌هاى هنرمندان گذشته‌ی ما به حدّى بوده كه هر وقت من متوّجه يك قطعه‌ی كوچك از مينياتورها يا كاشى‏ها و نقشه‌ی قالى‏هاى (البته از نوع عالى آنها) مى‏شوم علاوه بر عمق هنرى كه در آنها مى‏يابم مى‏بينم كه قدرت خلاقه‏اى براى ايجاد قطعات هنرى عالى‏تر در بيننده القاء مى‏كند.

در مورد نقاشى جديد بايد توّجه داشت كه قبل از همه، نقاشى قديم ايران را به دقت بشناسيم. پس از شناسایى، بايد منظور و هدف نقاّشى جديد را دريافت و وارد عمل شد. به شرطى كه قيد دست و پا گير گذشته در اينجا رها شود و از اين آثار فقط به منظور مايه‌ی پيشرفت استفاده ‏تمرينى ‏شود نه ‏اين ‏كه ‏عملاًخود آنها را تعقيب‏ و تقلّيد كنيم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *